.
برره یک مناسکی برای خواست‌گاری داشت: دومادکشون و خواست‌گارزنون و عروس‌قاپون و.! آن‌که طنز بود ولی در گذشته هم چیز عجیبی نبود چندسال شخم زدن با گاو زمین‌های پدرزن را و چوپانی و سنگ آوردن از کوه برای خانه ساختن و ده‌ها کار طاقت‌فرسای دیگر فقط به حرمت و احترام این‌که دختری از خانواده‌ای گرفته شده. و در قصه‌های قرآنی شرط چوپانی هشت‌ساله‌ی شعیب برای موسی. ام‌روزه اما دختر چنان بی‌ارج و قیمت کرده خودش را که پسر حتی به خودش زحمت نمی‌دهد که حضوری و متناسب با شان دختر ازش خواست‌گاری کند و همین‌جور گوشه‌ی مبل لم‌داده و پیژامه و رکابی به‌تن پیام می‌فرستد و هفته‌ی بعدش صاحب زن و زندگی است. دوسال پیش دوست‌م از یکی از هم‌کلاسی‌های‌ش خوش‌ش می‌آمد و گفت چه کنم؟ گفتم اگر جدی است هروقت که دانش‌گاه دیدی‌ش بگو. گفت جدی است ولی می‌خواهم دایرکت پیام بفرستم. گفتم بابا دختر شانی دارد و خواست‌گاری غیرحضوری توهین و خلاف شان دختر است و دایرکت و پی‌وی رفتن برای دوست‌دختر گرفتن جواب می‌دهد و زن را که نمی‌شود با پیام‌بازی گرفت و الخ. خلاصه گوش نداد و همان اینستاگرامی خواست‌گاری کرد و چندماه پیش اولین سال‌گرد ازدواج‌ش دعوت بودیم.

-از اینستاگرام حسن، که آدرس وبلاگشو ندارم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها