درباره آرمان بنویسم.

آرمان، همکلاسیمه. پسر بسیار اتوکشیده‌ایه. خیلی رسمیه. به نظر خشک میاد. در ظاهر باادبه ولی در باطن خیلی راحت بهت توهین می‌کنه. اغلب سعی می‌کنه نظراتش مخالفِ نظرات بقیه باشه؛ یه جورایی ساختارشکن باشه. تهِ دلش، از من بدش میاد ولی در ظاهر، موقع سلام علیک، تا کمر خم می‌شه. ت‌مدار خوبیه. تو بازی مافیا، قوی عمل می‌کنه. ما با هم خیلی مافیا بازی کردیم. این باعث شده که بفهمم هیچ‌وقت نمی‌تونم از ظاهرش بفهمم چی تو مغزش می‌گذره؛ و همین باعث شده که هرگز نتونم بهش اعتماد کنم. گاهی پیش میاد که یهو می‌گه فلانی عجب آدم بیخودیه، یا اُمُله، یا فلانه؛ در صورتی که من حتی یک اپسیلون بیخود یودن یا اُمُل بودن تو وجود اون شخص نمی‌بینم. این باعث می‌شه که نتونم خط فکری‌شو پیشبینی کنم، و در نتیجه ممکنه همین حرفا رو پشت سر من هم بزنه. که به احتمال بسیار زیاد، زده.

در کل، مشکلی باهاش ندارم؛ جز این که می‌دونم اون با من مشکل داره. و این که می‌دونم که به علت نگاهِ بالا به پایینی که داره، بسیار بی‌ادبه. یه جور بی‌ادبیِ خاص و لفظ قلم.

سعی می‌کنم نادیده بگیرمش. برای کسی که عادت کرده به دیده شدن، احتمالاً این یکی از بدترین مجازات‌های ممکنه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها